کد مطلب:329718 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:201

شنیدن شیهه اسب
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

زینب دختر علی (ع ) شیهه اسب را شنید به سكینه روی آورده و به او گفت : پدرت آب آورده . سكینه به یاد پدر و آب ، شادی كنان از خیمه بیرون شد و اسب را تنها و زین را از سوارش تهی دید. پس ‍ روسری خویش را درید و پاره نموده ، فریاد زد: ای كشته شده ، ای پدر، ای حسن ، ای حسین ، ای وای از غریبی و دور از وطنی ، ای وای از دوری سفر، ای وای از طولانی و درازی مشقت و رنج و حزن و اندوه ، این حسین (ع ) است كه به روی زمین بیابان (افتاده ) است ، عمامه و عبایش ربوده شده ، انگشتر و كفش او را گرفته اند (به یغما و چپاول برده اند) پدرم فداء كسی كه سرش به زمینی است و تنش به زمین دیگر پدرم فدای كسی كه سرش را به شام به هدیه و ارمغان می برند، پدرم فداء و خونبهای كسی كه پردگیان (زنان ) او در میان دشمنان از پرده بیرون شدند (لشكر چادر از سرشان برداشتند) پدرم فداء كسی كه لشكرش روز دوشنبه مردند (كشته شدند) سپس با صدای بلند گریه كرد(115).

115-زينب كبري ، ص 233 و 234.